سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آبروی عالم حسین!

ارسال  شده توسط  نغمه انتظار در 86/11/1 3:51 صبح

 

در خواب رسول الله را دیدم ، علی را و بانوی مهر فاطمه را

دیدم که علی اکبر کنار رسول الله در آغوش علی به میدان می رفت و نگاه حسین پروانه وار به دور علی اکبر می سوخت .

دیدم که علی اصغر سر به گونهء فاطمه داشت که دیگر نتوانست آن لطافت را رها کند و به عالم بی فاطمه نفس بکشد .

فوج فوج فرشتگان را می دیدم که خد را سپر تک تک یاران حسین می کردند و یارانش را که پا بر چشمان فرشتگان می گذاشتند و فدای حسین می شدند .

حیرتی عجیب وجودم را فراگرفته بود!حالا می فهمم چرا مبنای هستی حسین است !!

خلاق عشق به تماشای تابلوی زیبای خویش نشسته است .

پیامبران را می بینم که به دور حسین هروله می کنند : حقیقت رسالت ما به خاطر کاسهء چشمانمان است که پر از اشک توست !

السلام علی الحسین و علی علی بی الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

هر چه هست به حسین است که معنا دارد !

و علی زینب الحسین و علی عباس الحسین

حسین ثقل هستی است ، هستی به خاطر اوست .

هر زیبایی و هر کمالی ارزشمند است ولی نه به خودش که به او !

خاک به پای بوسی حسین ارزش یافت !

پست ترین هستی در مقابل خداوندگار عشق ادب را نمایان ساخت و هیچ لحظه ای قد علم نکرد.

آب ارزش داشت نه به خاطر اینکه تشنگان را سیراب می کرد و مایه حیات بود ، به خاطر حسین که با آن وضو می ساخت .

هوا ارزش داشت چرا که تنفس عطر آگین حسین به آن اعتبار می بخشید !

آسمان ارزش داشت چرا که نگاه حسین برای دعا به آن دوخته می شد

عالم ارزش داشت چون برای او خلق شده بود .

و حالا سلطان عشق ، ژرفای ارزش ، حقیقت انسانیت ، حسین !

پروانه ای عاشق که شمع جهان بود !

همه خودشان را به پایش قربانی می کردند تا ارزش و قیمتی پیدا کنند .

   شاید که خدا خریدارشان شود !


عطش حقیقت بندگی

ارسال  شده توسط  نغمه انتظار در 86/10/28 11:58 صبح

                                                            العطش

همه چیز از آب خلق شده است . ماهی که از آب آفریده شده و غذایش آب است و در آب غوطه ور است دائم می گوید آب ، آب . جویبارها رود را ، رودها دریا را ، دریاها اقیانوس را می جویند . اقیانوسها هم آب ، آب می کنند  و سر به آسمان بر می دارند . مخلوق که هستی ای جز هستی خالق ندارد یکپارچه عطش به خالق است .

                                      مصباح الهدی(سخنان آقای دولابی) ص299


کربلا، آنجا که خاک می گریست

ارسال  شده توسط  نغمه انتظار در 86/10/22 12:0 صبح

 

در خواب دیدم خاک می گریست !

علت را جویا شدم ؟! ناله ای کرد در سخن آمد:

از لحظهء خلقتم تا کنون در حسرت لمس قدوم ملکوتی عشق بودم ،همان که خداوندگار عظیم، هستی را و من را برایش خلق نمود ! و این حسرت جانسوز امانم را بریده بود چرا که ملائک بال می گشودند و عشق بر آنها قدم برمی داشت !
سعی می کردم به لطافت فرشته ها اکتفا کنم و می دانستم حقیرترین هستی را تمنایی این چنین نشاید! اما چه کنم که دل بی تابی می کرد و مرا هم حیران کرده بود ! نرمی قدم های فرشتگان را بیش از پیش حس می کردم ! کاروانی از نور می آمد ! و عرشیان دیده بر قدومشان می ساییدند و من در حسرت پای بوسیشان لحظه می کشتم !

گریستم آنقدر که وجودم آب شد ! دریایی بودم از خاک تمنا به زیر پای اقیانوس عشق !

ضجه فرات عالم را دیوانه کرده بود و همه با او همنوایی می کردند ! مثل مادر فرزند از دست داده خود را به در ودیوار هستی می کوبید !

یقهء مرا گرفت : مگر خداوند مرا و تو را برای او خلق نکرده !؟!

مگر علت هستی ما او نیست ؟!!

آخر چگونه مرا از کودکانش دریغ می کنند !! ؟ چرا به یک اشاره عالم را بر سرشان خراب نمی کند ؟!!!

مرا رها می کرد ، به آسمان بد می گفت ، خورشید را ملامت می کرد ، باد را ناسزا می گفت .

چه کرده ام؟! چه باید بکنم؟! آب باشی و در عطش بسوزی !

ای مهربان خدای آفرینش کورم کن که نبینم .

نبینم نگاه عاشق عباس را که به خون نشست .

نبینم قامت سرو استواری را که برای علمدار خم شد

نبینم لبان خشکیده طراوت را که مرا دلداری میداد

خداوندا طاقت ندارم  می شود نباشم !

این هستی را برای او می خواستم ! تنها برای او !

حالا را چه می خواهم ؟! برای چه بمانم !؟! نمیتوانم این عالم را بعد حسین لحظه ای تاب بیاورم !

مرا تحمل نگاه ملامت گر انسانیت نیست !همان که تو فرشتگانت را برایش به سجده واداشتی !

چگونه جواب زینب را بدهم ، رقیه .. ، رباب . . . ، ام البنین . .  

خاک ضجه ای زد و از هوش رفت . ...             


هل من ناصر ینصرنی

ارسال  شده توسط  نغمه انتظار در 86/10/21 12:46 صبح

 

یا عشق

 خواب می دیدم مجلسی بر پا بود ، از یک طرف هیاهو ، از یک طرف پایکوبی و طرف دیگر ناله های جگرسوز !

   در اقیانوس هستی طوفانی عظیم در گرفته بود

 

   هل من ناصر ینصرنی؟!

  ملائک صف بسته بودند و چون دسته های عزاداری بر سر و روی می زدند

هستی برای یاری عشق خدا در زمین از هم پیشی می گرفتند

 

هل من ناصر ینصرنی

ولی این ندای عجیب همگان را به حیرت وا داشته

و دست رد به سینهء هستی زده بود

  

آسمان زمین می بوسید و التماس می کرد ، اما الههء عشق نمی پذیرفت !

آب خود را به دل کویر می زد ، تشنگی نمایان می ساخت و سیراب نمی شد !

 

هل من ناصر ینصرنی

انسانیت در اقیانوس عمیق طوفانی در حال غرق شدن بود

شگفت ندایی است !!

                            کشتیبان رهایی !       

                                                     نا خدای عشق یاری می جوید !؟

   تک تک انسانها را به نام صدا می زند!

  آیا کسی هست که مرا یاری کند ؟!!

 

ای نور خدا در ظلمات زمین ! مائیم که در حال غرق شدنیم و یاری می جوئیم !

آخر چگونه حقیقت نجات بر روی کشتی سلامتی از غرق شدگان یاری می خواهد ؟!

 

  در کربلا تابلویی را خواهید دید مثال زدنی !

  انگار همه چیز واژگونه گشته است

   

 هل من ناصر ینصرنی

 این ندایی است که از اعماق وجود تمامی آدمیان عرش را می لرزاند

و منجی آنکه همه به این ندا او را خوانده اند ، خود با قلب آدمیان همسرایی می کند

  

  هل من ناصر ینصرنی

   انگار قانون هستی دگرگون گشته!

  در هیچ مرامی پاسخ مهر خشم نیست ، پاسخ لبخند ، غضب !

  در هیچ سرزمینی جواب لطافت را با شمشیر نمی دهند

 

   جهان واژگونه گشته !

   دستس که برای یاری غرق شدگان آمده را خود قطع می کنند  و در حال هلاکت پایکوبی می کنند !!!

  

 


یا ستار العیوب

ارسال  شده توسط  نغمه انتظار در 86/10/19 3:3 عصر

 

                                             یا ستار العیوب 

سلام به همهء دوستان

چند روز پیش وبلاگ یکی از دوستانم را که تازه تاسیس کرده بود را لینک کردم ولی متاسفانه به خاطر یک اشتباه کوچک (یعنی جا افتادن حرف ی ) وبلاگ دیگری لینک شد که من به خاطر این اتفاق واقعا متاسفم! آن وبلاگ اصلا مورد تائید من نیست و امیدوارم چنین وبلاگهایی نتوانند به این راحتی مزخرفات خود را به خورد جوانان ما بدهند.

 

واما وبلاگ واقعی آسمانیها : http://asemanesabz.blogfa.com 

 این آدرس وبلاگ دوستم با نام آسمانی ها می باشد .

یکی از دوستان بانظر البته بی ادبانه شان مرا متوجه اشتباه رخ داده کردند از ایشان ممنونم، ولی خواهشمندم دفعهءدیگر که خواستند کسی را نهی از منکر! و امر به معروف کنند لطفا برای مرتبهء اول به صورت عمومی مطرح نکنند ! فرستادن آن عکسهای نادرست حتما با رسالت ایشان منافات دارد !

                                                                             با تشکر

                                                                           نغمهء انتظار

                                                                              یاعلی!


شور حسینی

ارسال  شده توسط  نغمه انتظار در 86/10/15 11:37 عصر

 

چون تیر عشق جا به کمان بلا کند

اول نشست بر دل اهل ولا کند

       در حیرتند خیره سران از چه عشق دوست

      احباب را به بند بلا مبتلا کند

       بیگانه را تحمل بار نیاز نیست   

     معشوق ناز خود همه بر آشنا کند

    تن پرور از کجا و تمنای وصل دوست

    دردی ندارد او که طبیبش دوا کند

    آن را که نیست شور حسینی به سر زعشق

   با دوست کی معاملهء کربلا کنند

   یکباره پشت پا به سر ما سوا زند

   تا زان میان از این همه خود را سوا کند

   آری کسی که کشتهء او این بود،سزاست

  خود را اگر به کشتهء خود خونبها کند

  بالله اگر نبود خدا خون بهای او

  عالم نبود در خور نعلین پای او 

 

نیر تبریزی


شور حسینی

ارسال  شده توسط  نغمه انتظار در 86/10/15 11:37 عصر

 

چون تیر عشق جا به کمان بلا کند

اول نشست بر دل اهل ولا کند

       در حیرتند خیره سران از چه عشق دوست

      احباب را به بند بلا مبتلا کند

       بیگانه را تحمل بار نیاز نیست   

     معشوق ناز خود همه بر آشنا کند

    تن پرور از کجا و تمنای وصل دوست

    دردی ندارد او که طبیبش دوا کند

    آن را که نیست شور حسینی به سر زعشق

   با دوست کی معاملهء کربلا کنند

   یکباره پشت پا به سر ما سوا زند

   تا زان میان از این همه خود را سوا کند

   آری کسی که کشتهء او این بود،سزاست

  خود را اگر به کشتهء خود خونبها کند

  بالله اگر نبود خدا خون بهای او

  عالم نبود در خور نعلین پای او 

 

نیر تبریزی


ایمان در کلام شمس الشموس

ارسال  شده توسط  نغمه انتظار در 86/10/15 12:15 صبح

                                                         به نام خداوند مؤمنان

 امام رضا (علیه السلام )فرمود :

 ایمان را چهار رکن است :

1. توکل بر خدا

2. تفویض امور به او

3. رضا به خواستهء پروردگار

4. تسلیم در برابر امر حق


غدیر آغاز عاشورا است

ارسال  شده توسط  نغمه انتظار در 86/10/8 3:4 عصر

عید است امروز ،نامش غدیر . به طمع آب آوده ایم ، همگان تشنه لب .

نشاطی وجودمان را در برگرفته ، اما نمی دانم چرا غم رهایمان نمی کند ؟! چرا با ذکر علی می گرییم ؟!

غدیر بزرگترین عید این امت است ، اما اشک در چشمانمان موج می زند به جای لبخند بر لبانمان !

این چه اندوهی است که آغازش غدیر است

غدیر آغاز درد عمیق است ، آغاز آه و اشک و نالهء انسانیت در طول تاریخ است .

غدیر آغاز عاشورا است

غدیر آغاز سوختن است ف آغاز تشنگی است .

چه رودی است که برکهء غدیر را به نهر علقمه شریعه فرات وصل کرده

نمی دانم چرا صدای کودکان حسین کنار برکهء خم اینقدر بلند است !

العطش

غدیر همنشینی آب و دست ، و عاشورا هم

غدیر آسمانیان را به سجده وا می دارد ، و عاشورا هم

ابراهیم فخر می فروشد که خداوند سرانجام از نوادگانش قربانی می پذیرد

اسماعیل به نشاط آمده ، چون گلویش که تشنهء لب تیز تیغ است ، اکنون سیراب گشته

بار دیگر عیسی مصلوب می شود در کربلا

و ایوب است که به پای صبر سجاد نمی رسد

و حسین یوسف زمان ، یونسی است که میماند تا قومش را با خونش هدایت کند

دست عباس دست علی است که این بار به آسمان می رود ، چون زمین لیاقت این دست را ندارد

دستی که هم شمع است و هم پروانه


تصویری از عشق

ارسال  شده توسط  نغمه انتظار در 86/9/30 6:18 عصر

 

   تابلوی عشق! برایم از عشق بگو

                                                      تنها دلیل زیستن

   و از عاشق که پردهء سپید هستی را به عشق رنگی زند ماندگار

   و از معشوق دلیل تک تک نفسهای  عاشق 

   فکر کنم زیاد عشقولانه شد از تمام دوستانی که این متن را میخوانند، خواهش می کنم نقشی از عشق که در تابلوی خیال خویش دارند را توصیف کنند .

   هر روز خدا یک تابلوی عشق است ولی تاریخ تابلوهای بی نظیری را در خاطرهء خویش ثبت کرده ، همچون امروز که ابراهیم و اسماعیل نقاشان هنرمند این تابلوی اعجاب آور هستند .

  در ازل پرتوی حسنش زتجلی دم زد            عشق پیدا شدو آتش به همه عالم زد   

     منتظر نظرات زیبای شما هستم !

  


<   <<   6   7   8   9   10      >