ارسال
شده توسط نغمه انتظار در 90/9/9 1:5 عصر
از او پرسیدم: چرا خاک رنگ خون گرفته است؟
گفت: آئینه آسمان گشته، آنقدر که وجود را به قدم های ملائک صیقل داده است!
گفتم: چرا آب گریه می کند؟
گفت: چون درعطش می سوزد !
گفتم: این چه صدا یی است که به گوش می رسد و عالمی با آن همسرایی می کند؟
گفت: نوحه افلاک است برای تک سوار عشق ؟!
گفتم: تک سوار عشق؟
گفت: فدای حقیقت شد!
گفتم: حقیقت؟
گفت: و ما قدروالله حق قدره . . .
گفتم: حق ؟!
گفت: حسین !