در خواب رسول الله را دیدم ، علی را و بانوی مهر فاطمه را
دیدم که علی اکبر کنار رسول الله در آغوش علی به میدان می رفت و نگاه حسین پروانه وار به دور علی اکبر می سوخت .
دیدم که علی اصغر سر به گونهء فاطمه داشت که دیگر نتوانست آن لطافت را رها کند و به عالم بی فاطمه نفس بکشد .
فوج فوج فرشتگان را می دیدم که خد را سپر تک تک یاران حسین می کردند و یارانش را که پا بر چشمان فرشتگان می گذاشتند و فدای حسین می شدند .
حیرتی عجیب وجودم را فراگرفته بود!حالا می فهمم چرا مبنای هستی حسین است !!
خلاق عشق به تماشای تابلوی زیبای خویش نشسته است .
پیامبران را می بینم که به دور حسین هروله می کنند : حقیقت رسالت ما به خاطر کاسهء چشمانمان است که پر از اشک توست !
السلام علی الحسین و علی علی بی الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
هر چه هست به حسین است که معنا دارد !
و علی زینب الحسین و علی عباس الحسین
حسین ثقل هستی است ، هستی به خاطر اوست .
هر زیبایی و هر کمالی ارزشمند است ولی نه به خودش که به او !
خاک به پای بوسی حسین ارزش یافت !
پست ترین هستی در مقابل خداوندگار عشق ادب را نمایان ساخت و هیچ لحظه ای قد علم نکرد.
آب ارزش داشت نه به خاطر اینکه تشنگان را سیراب می کرد و مایه حیات بود ، به خاطر حسین که با آن وضو می ساخت .
هوا ارزش داشت چرا که تنفس عطر آگین حسین به آن اعتبار می بخشید !
آسمان ارزش داشت چرا که نگاه حسین برای دعا به آن دوخته می شد
عالم ارزش داشت چون برای او خلق شده بود .
و حالا سلطان عشق ، ژرفای ارزش ، حقیقت انسانیت ، حسین !
پروانه ای عاشق که شمع جهان بود !
همه خودشان را به پایش قربانی می کردند تا ارزش و قیمتی پیدا کنند .
شاید که خدا خریدارشان شود !