ارسال
شده توسط نغمه انتظار در 88/8/14 10:10 صبح
وقتی مُردم، شب بود باران می بارید. . .
هنوز نور چراغ آن ماشین که چشمانم را زد و رد خونی که خیابان را شستشو داد
به خاطر دارم !
نگاه بی اعتنای رهگذران و عبور بی مهر ماشینها، آخرین ثانیه های بودنم را تعبیر می کنند.
من مُردم اما نمی دانم از تصادف ماشین در نیمه شب بارانی
یا در اندوه مرگ پروانه کنار پنجره تنهایی!