از دوستم پرسیدم: چیه چرا اینقدر به خودت میرسی؟! گفت: امروز شنیدم قراره از منطقه یه بازرس بیاد !
گفتم : بازرس ! . . . .
در پست قبلی از قرار ملاقات نامزدی گفتم ! راستش من و چه به عشق !!!دوستم درست میگفت که هیچی نمی فهمم ! اما خب اینجوری هم که نمی شه آدم هی بگه نمی فهمم و دست روی دست بذاره ! ولی آخه این حرفا خیلی بزرگتر از دهن ماست! خب چی کار کنیم ! ؟ گفتم اول از قرار ملاقاتهای دیگه بگم شاید خودش برامون درست کنه !
اگه یه روز صبح که از خواب بلند میشید بهتون بگن امروز یک قرار ملاقات مهم با رئیس جمهور دارید که می تونید همهء حرفاتون رو بهش بزنید چی کار میکنید؟!! خب رئیس جمهور که آدم کمی نیست یک مقام رده بالای مملکتی که می خواد وقت باارزششو که مال رسیدگی به کارهایی چندین میلیون آدمه رو بذار فقط برای شما که هر چه می خواهد دل تنگت بگی !
خیلی خوش به حالت می شه نه ! تازه اگه بهت بگن هر چی هم گفتی اجرا میشه چه حالی می کنه ! نه !؟!
قرار ملاقات با یه آدم بزرگ کل زندگیمون رو دگرگون میکنه ! حالا تازه از افتخاری که بعدا می کنیم و فخری که به همه می فروشیم نمیگم !!
راستی یه خبر خیلی مهم !!
شما یک قرار ملاقات مهم و اساسی دارید که میتونه زندگیتون رو زیرو رو کنه !
با رئیس جمهور ؟! نه !
با رهبری ؟! نه ! از اونها هم بزرگتر !
با کسی که از همهء عالم قدرتمندتره ! بزرگتره ! و مهربونتره !
راستی هر چی هم که از ته دلتون بخوای بهتون میده !
آواز لطیفی که هر روز ما رو یاد قرار ملاقاتمون میاندازه با الله اکبر شروع میشه !
الله اکبر !
سلام منو هم برسونید !
یا علی !