از چشمهء اشکهایم وضو ساختم بهر جلای روح
و از عطشم آئینه ای بهر تماشای او
طریق الهجرة ، جای قدم های پیامبر
هجرت دوری وجدایی از تمامی تعلقات ، رهایی سرزمین خویش
هجرت از « من » برای رسیدن به « او »
طریق الهجرة ، جای پای رسول
دلم تشنه است و چشمانم در عطش قدوم مبارکش پرپر می زند
سبحان الله زمین تسبیح می گوید گوش بسپار
هنوز طنین قدم های پیامبر قلب صحرا را آکنده است
دلم مست خرامیدن اوست
خانم اخوت (معینهء کاروان ) از درد می گوید ، از مظلومیتشان
سلام مدینه ! شهر صلوات ، مدینهء عشق با تو چه کرده اند ؟!
با تو چه کرده اند که اینقدر صاحبت در دل تو مظلوم است ؟!
با تو چه کرده اند که هراس بردن نام او دل تشنه شیعه را به غم نشانده ؟!
وای از تو مدینه ! وای نور را در خود مدفون کرده ای و به ظلمت خو گرفته ای؟!
وا ی بر تو مدینه !
چگونه سلام علی را بی جواب بگذاری ؟!
علی که حقیقت سلام است
سلام که را میخواهی پاسخ بگوی؟!
مدینه ای بر تو !
دلم آتش گرفته ، جگرم می سوزد ، بارها در خیال مدینه هروله کردم وحالا در پیش رو مدینه ، در پیش رو بیت الاحزلن صدیقهء طاهره ، در پیش رو نگاه مردافکن علی ، در پیش رو غریبی پیامبر ، صدای بی صدای گریه های زینب .
وای مدینه دلم را خون کردی ، کاش زیر این آفتاب سوزان هروله می کردم و به سویت می آمدم ، ذوب می شدم ذوب می شدم در تکرار نام زهرا ، می سوختم می سوختم در تصور غریبی علی
مدینه لحظاتت از بوی پیامبر انباشتهو چه منظلوم است پیامبر در این شهر !
مدینه ! تو مدینه که هستی ؟!
مگر نه اینکه نام محبوب خدا بر توست ؟!
مگر نه اینکه کاشانهء نور در توست ؟! تو مدینه که هستی؟!
اوج نور و عشق ، در مقابل اوج ظلمت و نفرت
حقیقت زندگی ، در مقابل حقیقت نیستی
اهل مدینه ! این چیست که زندگی می خوانید تکرار هر روزهء مرگ !؟
یا رب ادرکنی ، یا خداوندگار محمد خاتم النبیین ادرکنی !
مدینه ! تو که شهر صلوات بودی ! شهر درهای باز آسمان ، چگونه برای زهرای نبی شهر در های بسته گشته ای ؟!
یا زهرا ادرکنی
جهان بود یک مدینه مدینة النبی
مدینه بود و یک خانه خانه علی
علی بود و یک زهرا زهرای نبی
نبی بود و یک دختر همسر علی
چه جادهء عجیبی است از جده تا مدینه ، مرثیه می خواند لحظه لحظه خاکش
چه جادهء غریبی است نوحه می خوانند خارهای خشکش
چه نغمهء آشنایی است زمزمه های بی آوایش
چه نشسته اید ، مدینه نزدیک است صدای اذان بلال می آید !
عطر کلام پیامبر را نمی شنوید که چه زیبا می خواند !
زمینش حکایت خرامیدن ناموس الله ، زهرا (ع) است ،
دیوارهایش حکایت سلام های بی جواب حیدر !
کوچه هایش را طنین لبخند پر مهر حسین در بازی با بچه ها شکل داده !
بقیعش حکایت سفیر تیرهای نفرت است بر تابوت نور خدا حسن مجتبی (ع)
و از زینب نمی گویم و غربتش در مدینه ،
و از سجاد نمی گویم و ناله های شبانه اش ،
و از باقرالعلوم (ع) و کلاس پر جمعیتی که پای درس امامی بی یاور می نشستند ،
و از مظلومیت صادق (ع) نمی گویم ، امامی که حتی پیروان مکتبش هم او را نمی شناسند ، که مدینه نزدیک است .
مدینه شهر تنهایی قرآن ، شهر بی یاور ماندن کتاب الله ، شهر مظلومیت کلام الله ،
بخوان اقرا باسم ربک الذی خلق
بخوان به حق او ، به نام او ، به یاد او ، برای او
بخوان به حق علی ، به نام زهرا ، به یاد حسین ، برای مهدی