صدای زنجیر می آید

 نوای گریه های بی صدا ، آسمان ضجه می زند ، خاک ناله می کند

 در عالم غوغایی به پاست و کاروان در میان این هیاهو آرام به پیش میرود

 کاروانی از نور که به اسارت ظلمت در آمده

 کاروانی از لطافت مهر که به خشم نفرت گرفتار شده

 

 صدای زنجیر روح صحرا را آشفته کرده ، صدای ناله های غریبانه

 و کاروان آرام به پیش می رود ، کاروانی بی قافله سالار ، کاروانی بی علمدار

 کاروانی که از عظمتش آسمان به سجده می افتد ، به بند زنجیر و فریاد تازیانه به پیش   می رود

 و ردی از خون را در خاطرهء تاریخ حک می کند

 پشت سر حماسه ای خونین از عشق

 پیش رو مصیبتی عظیم