اونقدر کتابا سنگین بود که با خودم می گفتم ممکنه از خستگی بیفتم زمین و دیگه بلند نشم ولی امسال یه فرق اساسی با پارسال داشت : دیگه تنها نبودم !

با چند تا از دوستام بعداز گرفتن بن کتاب رفتم نمایشگاه آنهم در روز شنبه که تقریبا آخرین روزها بود ! 

در هیجان خرید کتاب و حمل با مشقت آنها فکری عجیب ذهنم را مشغول کرده بود

انگار وارد صحرای محشر شده بودم و قیامت به پا شده بود در ذهنم خصوصیات قیامت را با نماشگاه کتاب بررسی می کردم که به نتایج جالبی رسیدم

شباهتها : 

1 . شلوغی نمایشگاه که مثه محشر پر جمعیت بود

2 . سنگینی کتابها مثه سنگینی بار اعمال

3 . کتاب مال خوندنه ! مثه کتاب اعمالمون

4 . تشنگی

5 . گشنگی

6 . خستگی

7 . هر کس به فکر خودشه !!!

8 . هر چیزی یه قیمتی داره !!!

9 . کتابهای خوب و عالی و به درد بخور زود تموم میشه ! والسابقون السابقون !!!

10 . جیب یکی از حرفهای اول را میزنه قابل توجه قشر مستضعف کتابخون دانشجو !!! و در قیامت هم جیب نیت و عملت !!!

 

تفاوتها :

1 . قیامت که آنقدر همه چی شلوغ پلوغه که نه برای آدم دوست می مونه نه از این گاری های دستی داره که بار سنگینه مارو حمل کنه! که خب در نمایشگاه هر دوش پیدا می شه !

2 .کتاب مال خوندنه ولی خدائیش چند تا از این کتابای به اصطلاح مهم را تا آخر می خونیم ؟!! اما قیامت که شوخی بردار نیست باید همهء نامهء اعمالت رو از اول تا آخر بخونی!

3 . تشنگی و گشنگی قیامت که چاره ای نداره ولی خب تو نمایشگاه آب معدنی و غذای کنسروشدهء گرم و ساندویج سرد که پیدا می شه !

4 . اقتضای فضای هولناک محشر اینه که هر کس به فکر خودش باشه که هیچ! کسی کسی رو نشناسه ! اما در نمایشگاه می تونه تخصیص هم بخوره ! و یه فرشته از آسمون به دادمون برسه !

5 . فرق قیمتهای نمایشگاه با قیامت تو خود قیمتا نیس! بلکه سر طرف حسابه! که تو قیامت خیلی بامرامه و عشقیه! به نداریمون همه چی می بخشه ! خیلی را بی حساب رد می کنه ! اگه فقط قلبت را ببری بهشتشو بهت می ده ! قلبای شکسته رو که بیشتر می خره ! نوازششون میکنه ! و آروم زخما و شکستگیهاشونو ترمیم میکنه !

اما یادمون نره که قلبمونو ببریم نکنه توی تاریکیا و هرج و مرج دنیا جا بذاریم ! یا گمش کنیم ! 

 آخه قلب که کتاب نیس که اگه گمش کردی بشه دوباره خرید !